مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شاعر : حسن لطفی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع
قالب شعر : غزل
از بـارِ داغـش پشتِ پـیغـمبر شکـسته تنهـاتـرین سـردار بیلـشگـر شکـسته
سجـادهاش بر غـربتِ او گـریـه کرده پـایِ غـریـبـیاش دلِ منـبـر شـکـستـه
بخشید آنکَس را که زد خنجر به ساقَش او دستگـیـری میکـنـد از هر شکـسته
تـا زهـر را نـوشـیـد فـرمـود:آه مـادر راحت شد این آئـینـۀ یکـسر شکـستـه
بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست امـا دلـم را نـاکـسـی دیگـر شکـسـتـه
یک کـوچۀ باریك و دو دیـوارِ سنگی یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته
در زیر پـاها گـوشـواره خـوردتر شد خـنـدیـد وقـتی دید نیـلـوفـر شـکـسـتـه
خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت فهـمیـدم از دیـوارِ کوچه، سر شکـسته
لایـوم کَ یومَک حـسیـنم گریه کم کن تنها نه من، از گریهات خواهر شکسته
میبیـنـمت با مـادرم بر شیـبِ گـودال در لا به لایِ نیـزه و خـنجـر شکـسته
ای کـاش میشد تا نـبـیـنم ساربـان هم انـگـشت را دنـبـال انگـشتـر شکـستـه
|